نمی دونم اشکال از منه ، یا از مسنجر یا از ویندوز یا باز از خودم ؟؟؟ درخواست کرده بودم برای اونیکی وبلاگم یکی یا چند تا دوست با من همکاری کنن ، یه نفر برام پیغام آفلاین گذاشت فقط تونستم بخونم که لطف کرد و درخواستم رو قبول کرده اما تا اومدم براش پیغامی بفرستم مسنجر هنگ کرد و بسته شد و الان هم هر کاری می کنم دیگه نمی تونم بفمم کی بود .... فقط امیدوارم این دوست خوبم از طریق همین وبلاگ متوجه درخواستم شده باشه که اگه اینطوره لطفا یه بار دیگه برام آدرسش رو بفرسته تا باهم بیشتر آشنا بشیم و برسیم سر اصل مطلب
                                                               
     معذرت می خوام



  
    
     
  
  
  
  
  
  

فقط همین قدر روز دیگه مونده



با اینکه زیاد از شخصیت شهیار قنبری خوشم نمی یاد (بخاطر یه سری رفتارهاش) ولی خب از این کلیپ با صدای شهیار و این ترانه مخصوصا خوشم اومد ...
اون کلیپه


 غریب تر از اونی هست که بنظر می یاد، تمام چیزها براش آشناست ، همه رو می شناسه ، همه‌ی قیافه ها ،همه و همه ، اما باز هم غریبه ، غربیتر از هر چیزی که بتونی فکرش رو بکنی ، همه جا سرک می کشه ، از هر کی نشون یه غریب دیگه رو می گیره ، اما انگار غریبه های دیگه هم میلی به افشای غربتشون ندارن ، همه غریبن غریب تر از اونی که بنظر می یاد.  پرسه می زنه تو جاده های آشنا به امید اینکه شاید یه روزی یه غریب دیگه هم متوجه غربتش بشه و شاید با اون همسفر بشه ، اما می ترسه ، می ترسه از اینکه یک نفر رو غریبه صدا کنه و اون غریب نباشه . غریب تر از اونی هست که بنظر می یاد.


راستش دیروز  ویندوزم پرید ومن یادم رفته بود به یه وبلاگی بلینکم ، آدرس اون صفحه یادم رفت ، اما یه چیزایی یادم بود 4-5 مدلشو امتحان کردم ، اما همه منو به وبلاگهای متروک رسوندند . وبلاگهایی که بنا به هر دلیلی دیگه ازشون استفاده نمی شه ، یا برای امتحان دو سه روزی باز بود و بعد ... .و گاها با اسمهای خیلی قشنگ و آدرسهای جمع و جور .
حالا دیدم منم که جز همین افراد هستم و یه روزی یه وبلاگ داشتم و بژ بنا به یه سری دلایل وبلاگم رو تعویض کردم ، و حالا تصمیم گرفتم دوباره تو اون وبلاگم هم بنویسم اما اینبار تنها نه  ،دوست دارم یه گروه پیدا کنم( 2 نفره – 3 نفره -4 نفره یا بیشتر) و با هم اونجا رو بگردونیم ،
حالا ممکنه یه روزی یه کسی از نوشتن زیر همچون نامی خوشش بیاد لطفا به من بگه و باهم شروع کنیم به نوشتن ، اونم نوشتن درست و حسابی ، می خوام تمرین نویسندگی کنم اونم کاملا جدی ،
امیدوارم چند تا پا (یه) جور بشه و با یه پای من بشیم چند پایه ( 2 پایه – 3 پایه – چهار پایه) و اونجا رو حسابی شلوغ کنیم .هر کی دوست داشت می تونه بهم بگه که پسوورد اون وبلاگ رو در اختیارش بذارم و یه چند پایه خیلی قشنگ تشکیل بدیم .
اینم اونیکی وبلاگم (اون قبلیه رو می گم)

تهدید

دیروز یه ایمیل خیلی جالب از آقای مانی مامانی دریافت کردم . بد نیست شما هم بخونیدش :

mani  khouminy@yahoo.com

to ghalat kardi be jamaeat pesara harf zadi 
yek hafte vaght darye ta inaro
pak koni vaila saiteto be goh mikasham bye
می تونید یک هفته رو از الان حساب کنید .

الان از اونجا اومدم . نشد خون به پا کنم انشاالله دفعه‌ی بعد

برخورد فیزیکی نزدیک از نوع سوم

 

من امروز بعد از ظهر خون به پا می کنم ، صبح ساعت هفت و نیم پاشدم برم کلاس تو آموزشگاه به اصطلاح هنرهای تجسمی ، ظاهرا دیروز کلاس فوق العاده زبان بوده و من یادم رفته بود برم و قرار شده بود که کلاس امروز تعطیل بشه من و یکی از دخترهای کلاس نمی دونستیم ، صبح هی زنگ می زنیم کسی جواب نمی ده هی من می زنم اون می زنه ، دم در هی راه می ریم ، ولی انگار نه انگار . من هیچی ولی اون دختر بیچاره مجبور نگاه های بی شرمانه مردم رو و سر تکون دادن هاشو برای گناهه که نکرده بود تحمل کنه (اونم چه گناهی) ، هی زنگ بزن ، هی بزن ، هیچکی جواب نمی داد ولی می دونستیم این آقای محترم تو هست این از راه رفتنهاش و بستن در ها و زدن کنتور برق کاملا مشخص بود ، من و اون خانم تصمیم گرفتیم حالا که قراره لج لج بازی راه بندازیم ، ما اینقدر می مونیم و در رو با سنگ می زنیم تا یکی از در بیاد بیرون و خودش خجالت بکشه ، ساعت نه و نیم  یعنی یکساعت و چهل پنج دقیقه بعد از اولین زنگ اومده پشت پنجره ( اونم نه پشت در) به ما می گه شما دو تا چقدر احمقید تا حالا منتظرید یکی درو برای شما باز کنه ، حالا بدهکارم شدیم ، می گم چرا درو باز نکردی می گه برای اینکه پی ببرم که شما دو تا خیلی احمقید ، مرتیکه بی شعور به من اون دختر فحش داد اونم جلوی چشم مردم . مرتبکه مثلا هنرمنده مثلا نقاشه ولی بویی از هنر و هنرمندانه زیستن نبرده ، سواد درست و حسابی هم که نداره از رو روخوندن متنها هم که کاملا مشکل داره . جوری که مطمئنم اگه دو خط براتون بخونیه شک می کنید که این اآقا سواد ابتدایی داره یا نه .

خلاصه من بهش هیچی بد و بیراه نگفتم ، با اینکه می تونستم و خیلی هم آدم بد اخلاق و بد قلقی هستم تا حالا هم هر وقت همچین مشکلی داشتم خودم حلش کردم ولی اینبار می خوام به بابا و مامانم هم بگم که اونا در جریان باشن بعد از ظهر ساعت 3 می رم اونجا و مطمئنا اونجا حسابی جو رو بر علیه من آماده کرده (بعد از ظهر ترسیم فنی و ریاضی هم داریم) و می ترسم در نبود من در خونه جو خونه رو هم با دروغهاش بر علیه من بشورونه . ولی من امروز تکلیفم رو با این مرتیکه روشن می کنم ...  بهش می گم می تونم بهت فحش بدم می گه تو گه خوردی مرتیکه بی شعور (تو تلفنی که ساعت 10 زد و تا دیدم داره فحش می ده قطع کردم تا رودرو با شاهد گرفتن دبیر جوون ریاضی و بچه ها حسابی حالش رو جا بیارم )

من امروز خون به پا می کنم اعصابم حسابی بهم ریخته بودها ولی الان یه کم بهترم ولی دلیل نمی شه تکلیفم رو باهاش روشن نکنم می دونم که همه‌ی بچه های کلاس (چه پسر چه دختر) با من موافقن حتی این دبیرهامون هم از این دل خوشی ندارن . حالشو می گیرم.

وقتی هیمو گلو عید خون آدم بالا نمی ره

بدجوری حال و هوای عید و سال جدید زده به سرم . هی حسش می یاد اما تا می خواد پر رنگ بشه بلکل نابود می شه . گفتم دکور اتاقم رو عوض کنم شاید افاقه بکنه اما کارگر نیفتاد . پس زین پس بجای بافتن اراجیفی اضاف بر این گاه را به بی گاه تبدیل کرده و از یکایک شما عزیزان التماس دعا داریم (دعا نکنید من نابود بشم ها).
تا آوردگاه ادبی دیگر درود و دو صد بدرود

شهر من لا.هی.جان (چهل م.ن.ب.ر)

 یکی از سنتهای خیلی قشنگ لا.هی.جان که مخصوص شهر خودمونه و تو هیچ جای ایران تکرار نمی شه مراسم چهل م.ن.ب.ر  (MENBAR)  در شب قبل از عاشورا در ایام محرمه .

با اینکه زیاد آدم مذهبی نیستم ولی سعی می کنم هر جوری هست هر سال این مراسم رو از نزدیک ببینم ، چون جدا از جنبه‌ی مذهبیش یه حال و هوای خاصی داره .

مراسم اینطوریه که تو یه محله های خاصی که حسابی کوچه پس کوچه می خوره ، بعد از غروب آفتاب ساکنین هر خونه که نذر دارن ، جلوی در خونه شون یه منقل کوچیک می ذارن و یه آتیش درست می کنن و بعد در کنار آتیش تو یه ظرفی یه مقدار برنج خام می ریزن و اگه هم دلشون  خواست با شربت یا شیر داغ از مردم پذیرایی می کنن.

از اونور مردم دیگه هم که باز نذر دارن چهل تا شمع مخصوص که به اندازه‌ی خودکاره ولی قدرت راست ایستادن نداره (تقریبا شبیه نخه) با چهل تا خرمای خام یا نیم پخته تهیه می کنن .

حالا جماعت تو یه دستشون شمع و تو اونیکی دستشون کیسه ‌ی خرما راهی می شن ، جلوی در هر خونه ای که آتیش روشن کرده می ایستن یه شمع تو آتیش می ندازن و یه خرما هم تو ظرف جمع آوری خرمای صاحب آتیش و یه 20-30 دونه برنج هم بر می دارن و تو یه پلاستیک جمع می کنن.این کار تا چهل تا خونه تکرار می شه و این بسته به میل طرف داره که کجا شمع بندازه و هیچ قانون خاصی برای اینکار وجود نداره .

ولی شما باید این مراسم رو از نزدیک ببینید که چقدر قشنگه ، حساب کنید تو کوچه های تاریک تو غروب آفتاب فقط نور آتیشه که همه جا رو روشن می کنه .آدمها هم که طبق معمول سرشون تو کار خودشونه مخصوصا جوونها .

مراسم بسیار زیبا و دیدنی ایه ، من که هر سال می رم . (نمی یای بریم)

 هیچ می دونستین فقط ۱۱ روز دیگه مونده

وبلاگ بر ضد جماعت پسر


وبلاگ زیاد دیده بودم که توش دخترا رو کوبیده باشن اما بر ضد جماعت پسر ندیده بودم . ولی الان دیدم گفتم شما هم ببینید  بدونید دنیا دست کیه .

- فرق شوهر کردن و سگ نگه داشتن چیه؟
- سگ گند به فرشت میزنه, مرد به زندگیت!

- چرا مغز مردها گرونتر از مغز زنهاست؟
- آخه زنها از مغزشون تا به حال استفاده کرده اند!

- ببین خانوم, تو روزنامه نوشته که مردها به طور متوسط در روز از پونزده هزار کلمه برای صحبت کردن استفاده میکنند, ولی زنها از سی هزار کلمه. دیدی ثابت شد شما زنها بیشتر حرف میزنین تا ما مردها؟
- هیچ هم همچین چیزی نیست. فوقش ثابت شده که ما هر حرف رو باید دو بار بزنیم تا توی مخ شماها فرو بره!
- ... ببخشید چی گفتی؟

تلفن همراه تنها چیزیه که مردها سرش دعوا دارند که مال کدومشون کوچیکتره...

بهترین انتقام از زنی که شوهرتون رو از چنگتون در آورده چیه؟
بذارین شوهرتون مال اون بمونه!

- مامان من شنیده ام تو بعضی از کشورها زن و شوهر قبل از ازدواج همدیگه رو نمیشناسن! راسته؟
- دخترم تو همه جای دنیا وضع همینه!

- بهترین مدرک دروغ بودن قصه ها چیه؟
- شاهزاده افسانه ای همیشه خوش تیپ و باهوش و پولدار و مجرده!

آگهی نیازمندی: به پنج مرد زرنگ و کاری یا یک زن نیازمندیم...

- به پنجاه تا مرد در ته اقیانوس چی میگن؟
- یک شروع خوب!

یه مرد متاهل تنهایی میره مسافرت. وقتی برمیگرده زنش میپرسه:
- خوش گذشت؟
- عالی بود! خیلی کیف کردم!
- خوب حالا چقدر خرجت شد؟
- ده هزار دلار!

خوب معلومه که حسابی دعواشون میشه. خانمه میگه حالا که اینجور شد من هم تنها میرم مسافرت. وقتی برمیگرده شوهره میپرسه:

- خوش گذشت؟
- عالی بود! خیلی کیف کردم!
- خوب حالا چقدر خرجت شد؟
- ده دلار!
- مگه میشه؟
- چرا نمیشه؟ شب اول ده دلار دادم یه نوشیدنی دم بار خوردم, بعد با یه احمقی مثل تو آشنا شدم!

فالگیر: فردا شوهرتون میمیره!
زن: اینو که خودم میدونم. بهم بگو گیر پلیس میفتم یا نه!

هر زن باهوشی میلیونها دشمن داره: همه مردهای احمق!

وقی خدا مرد رو آفرید داشت تمرین میکرد!

- چرا روان درمانی مردها کمتر از زنها طول میکشه؟
- معمولا باید در روان درمانی به دوران کودکی بازگشت و مردها همیشه در همون دوران به سر میبرند!

- به مردی که نود و نه درصد مغزش از بین رفته چی میگن؟
- خواجه!

مرد: عزیزم, من میخوام از تو خوشبخت ترین زن دنیا رو بسازم!
زن: خیر پیش!

 فرق یک مرد با یک گربه چیه؟
- یکیشون یه موجود دله است که بی چشم و روئه و براش مهم نیست که کی بهش غذا میده, اون یکی یه حیوان ملوس خانگیه.

- فرق بین یک مرد باهوش و هیولای لاک نس چیه؟
- هیولای لاک نس تا به حال چند بار دیده شده!

- وقتی یه زن میبینه که شوهرش داره زیکزاک تو حیاط میدوه باید چیکار کنه؟
- هیچی, باید بهتر هدف بگیره و به شلیک کردن ادامه بده!

- وقتی خدا حوا رو آفرید چی گفت؟
- کار نیکو کردن از پر کردن است!

- به زنی که همیشه میدونه شوهرش کجاست چی میگن؟
- بیوه.

- به مردی که نود درصد قوه عقلانیش رو از دست داده چی میگن؟
- بیوه.

- چرا مردها از زنهای خوشگل بیشتر از زنهای باهوش خوششون میاد؟
- چون قدرت چشمهاشون بیشتر از قدرت مغزشونه!

یه پری افسانه ای به یه مرد میگه: یه آرزوت رو بگو تا برآورده کنم. مرده میگه: یه کاری کن که زنم حسابی احمق بشه تا بتونم با خیال راحت بهش دروغ بگم و هی مچم رو نگیره. پریه قبول میکنه و میگه: برو خونه تون. آرزوت رو برآورده کردم. مرده خوشحال میره خونه, میبینه زنش تبدیل به یه مرد شده!

- خانمم درست سه هفته بعد از ازدواجمون فوت کرد...
- خوب پس زیاد زجر نکشیده!

اینم اون وبلاگه

ولی بنظرم یه مقدار زیاده روی کرده   
                                                                  نــــــــه ؟؟

آرزو با نوشابه‌ی اضافه

 

                                                             ...
                              به دلیل مسائل امنیتی این قسمت حذف شد
                                                             ...

ای خدا کاشکی برای آدما
دل بی رنگ و ریا ساخته بودی
کاشکی جای غضب و کینه ی دل
دل پر مهر و وفا ساخته بودی

دیگه قلب آدما از آهنه
کارشون ریا و تهمت زدنه
آدما از همه چی دل بریدن
جای روز به ظلمت شب رسیدن

وای از این تهمت بی جا
وای از این رنگ و ریا
وای از این قلب دو رنگو
دل سنگ آدما

دیگه قلب آدما از آهنه
کارشون ریا و تهمت زدنه


دیگه اعصابم داره از دست آنجل فایر بهم می خوره دو تا اکانت تو این یه هفته باز کردم بعد از چند روز می گه شما قوانین بین ما رو نادیده گرفتی . دیگه این مدلیشو ندیده بودم حالا خوبه تو این آنجل یکی دیگه هم اکانت دارم ها ولی اون همچین گیری نمی ده . حالا هم مشغول پیدا کردن یه سرویس دیگه ام به هر حال باز مثل اینکه اینجا ناقصه .
معذرت می خوام

زرشک پلو بی مرغ

 من نمی دونم این جک و جوونورها چه گناهی کردن باید  سرشون از تنشون جدا بشه و بعد توی آب یا رو آتیش جلز و ولز کنن بپزن یا سرخ بشن و بعد برت تو شکم من ؟ که چی ؟ گوشت بشه به تنم چاق بشم ،چله بشم ، بعد می یام تو منو بخور (این آخرش جوزده شدم)
حالا هرچی که هست آخه چرا ؟ «مگه تو از خودت خواهر و مادر نداشتی» ، چرا باید شماها بمیرین من چاق بشم ، نخواستم این چاقی رو ، دهه ...
اینارو گفتم که بگم من زرشک پلو دوست دارم اما بدون مرغ یعنی برنج خالی و زرشک ، خیلی باحاله فقط بدیش اینه که می گن تقویت نداره .آخه نمی دونم تقویت به چه درد می خوره ، این همه بد و بیراه و فحش خوردیم کسی به فکر تقویت نبود . اینقدر جوراب بو گندو تو دهنمون کردن کسی به فکر تقویت نبود . آخه مگه آدم غذا می خوره که تقویت بشه ؟ ها ... ؟ اصلا حیف اون جک و جوونورهایی که بخوان برن تو شکم من ، من تقویت بشم .
واالله

کاخ آرزو

  نداره طاقت و تابی
                  گلی که نداره گلدون
                            کاخ آرزوی آدم
                                    آخ چه آسون می شه ویرون

عجیب تر از عجیب

 

اینروزها همه چیز عجیب شده این از هوا که تا دیروز طوفان بود و حالا سوزی وحشتناک می یاد.اونم از انتخابات و نماینده‌ی ما که هر وقت به مردم احتیاج داره می شه «ایرج جون ندیمی» و انتخابات هم که تمام شد می شه « حاج ابوذر ندیمی».
عجیبه همه چیز عجیبه .! عجیبتر اونه که از طرف یه سایتی براتون یه نامه عجیب غریب می یاد شما رو دعوت می کنه تو سایتشون ثبت نام کنید و ایمیل فارسی از این به بعد راحت بفرستید. و معلوم نیست ایمیلتون رو از کجا پیدا کرده و مگه قحطی آدم اومده بود که براتون نامه فدایت شوم فرستاده .یا وقتی یه ایمیل دیگه از سایت شهرتون می یاد و تو لیست گیرنده هاش یکی رو آنلاین می بینی .
خبر مرگت کلی خوشحال می شی که با یکی که فاصله اش باهات کمه حرف بزنی نگو نامرد چنان دماغت رو می خواد بسوزونه که کلی از زندگی نا امیدت کنه . آخه مگه من چکار کرده بودم . کلی تهمت و بد و بیراه نثارم کرد که چی تو چت بازی و خودت رو به جای یه دختر جا زدی و می خوای گولم بزنی . حالا من چکار کنم اسمم پ.ی.چ.که اصلا کی گفته اسم دخترونه است . عجیبه ها . نه ؟ راستی چرا موهاتو بلند کردی ؟ مگه دختری ؟ چرا ناخنات بلندن ؟ مگه دختری ؟ و ... نمی دونم چرا پسرا از این که بهشون بگن دختر بیزارن .و «بعضی» ها از این حربه برای پیشبرد منافع نمی دونم چی چی دوستانشون استفاده می کنن . عجیبه .خیلی هم عجیبه . نــــــه خیلی خیلی زیاد عجیبه

والنتاین


 

می گه : امروز والنتاینه .
می گم : خب آره .
می گه : خب براش چی خریدی ؟
می گم ندارم .
می گه : چی ؟ پول ؟ یه چیز ارزون بگیر دیگه .
می گم : کسی نیست که کادو رو تحویل بگیره .
می گه : آها .. هه هه هه ... بگیر خب .

همچین می گه بگیر انگار که داره درباره کتاب دفتر یا روزنامه حرف می زنه .!!؟؟

زن

 چند ضرب المثل از کشورهای مختلف در مورد ...

انگلیسی:

زن شری است مورد نیاز.
زن فقط یک چیز را پنهان نگاه می‌دارد آنهم چیزی است که نمی‌داند.
هلندی:
وقتی زن خوب در خانه باشد، خوشی ازدر و دیوار می ریزد.
استونی:
از خاندان ثروتمند اسب بخر و ازخانواده فقیر زن بگیر.
فرانسوی:
آنچه را زن بخواهد، خدا خواسته است.
انتخاب زن و هندوانه مشکل است.
بدون زن، مرد موجودی خشن ونخراشیده بود.
آلمانی:
کاری را که شیطان از عهده بر نیاید زن انجام می‌دهد.
وقتی زنی می‌میرد یک فقته از دنیا کم می‌شود.
کسی که زنثروتمند بگیرد آزادی خود را فروخته است.
آنکه را خدا زن داد، صبر همه داده.
گریه زن، دزدانه خندیدن است.
یونانی:
شرهای سه‌گانه عبارتند از: آتش، طوفان، زن.
برای مرد مهم نیست که زن بگیرد یا نگیرد،زیرا در هر دو صورت پشیمان خواهد شد.
گرجی‌ها:
اسلحه زن اشک اوست.
ایتالیایی:
اگر زن گناه کرد، شوهرش معصوم نیست.
زناشویی راستایش کن اما زن نگیر.
زن و گاو را از شهر خودت انتخاب کن.

                               زن از دیدگاه فلاسفه:

لامارتین: قلب زن پرتگاهی است هولناک که عمق آنرا نمیتوان حدس زد.
 ارنست همینگوی: زن ها جنگ را شروع میکنند و مردها آنرا ادامه میدهند.
ویکتور هوگو: لبخند زن در دو موقع آسمانی و فرشته مانند است: یکی هنگامی که برای اولین بار با لبخند به معشوقش میگوید دوستت دارم و دیگر هنگامی که برای اولین بار به روی کودک نوزادش لبخند میزند.
سعدی: عقل در دست نفس چنان گرفتار است که مرد در دست زن گریز رای.  
ناشناس: زن تنها حریفی است که پس از شکست مطالبه خسارت و غرامت میکند 
آلفونس کار: دو زن هرگز با هم دوستی و محبت نمیورزند مگر بخاطر توطئه بر علیه زن سوم.
برنارد شاو: زن زشت در دنیا وجود ندارد، فقط برخی زنان هستند که نمیتوانند زیبایی خود را جلوه دهند.
 میلتون: زن زیباترین و باارزشترین تحفه آسمانی است.
شللی: بهتر است برده شیطان باشید تا غلام یک زن. 
کنفسیوس: هر چیزی که در زندگی من یافت میشود نتیجه صمیمیت و همکاری زن من است. 
ناشناس: با زنی ازدواج کنید که اگر مرد بود بهترین دوست شما میشد.
برنارد شاو: مردها را شجاعت به جلو میراند و زنها را حسادت.
چارلی چاپلین: همسرم مرا به سوی موفقیت رهبری کرد. 
اسکارویلد: زنها مارا )مردها را) جستجو میکنند که آنها را درک کنیم نه آنها را دوست بداریم.
شللی: در زندگیم دو بار زانو زدم یکبار برای آفریدگارم و یکبار برای محبوبم.
ناپلئون: یک زن قشنگ و نیکو صورت در نظر زیباست، ولی یک زن خوب و نیکو سیرت در قلب انسان جای دارد.
ویتوریو دیسکا: وقتی زنی از زیبایی زن دیگری تعریف میکند، حتما در زشتی آن شک ندارد

اگه جسارتی شد می بخشید خلاصه

چرا گرفته دلت مثل اینکه تنهایی
                                       و چقدر هم تنها

خیال می کنم دچار آن رگ تنهای رنگها هستی
                                                 دچار یعنی عاشق

و فکر کن که چه تنهاست
                      اگر که ماهی کوچک
                              دچار آبی دریای بی کران باشد

۷ هفت ۷

نمی دونم چقدر به قدرت جادویی اعداد اعتقاد دارید. اما من تا کمتر از 4 ماه دیگه وارد هفتمین هزاره‌ی زندگیم می شم (البته بر حسب روز ) امروز 68۸۹ روز زندگیم بود و حدودا می شه گفت که 68۸۹بار صبح از خواب بیدار شدم و 68۸۸ بار شبها خوابیدم . معمولا می گن عدد 7 خوش اقبالی و خوش شانسی می یاره و در زندگیمون زیاد با عدد 7 برخورد می کنیم . مثل : هفت روز هفته ، هفت سین سفره‌ی هفت سین ، آغاز مدرسه رفتن در هفت سالگی و عجایب هفتگانه و ... . با اینهمه من زیاد به این موضوع اعتقاد ندارم و فکر می کنم (فعلا اینطوریه) که در مورد 7 یه کم زیاده روی شده و در مورد 13 یه مقدار کم لطفی . به هر حال تا 1۰0 روز دیگه من هفت هزارمین روز زندگیم رو پشت سر خواهم گذاشت (البته اگه زنده باشم) و امیدوارم با پیش بینی هایی که شده و با تلاشی که می کنم بتونم در رشته‌ی مورد علاقه ام در دانشگاه ادامه تحصیل بدم و به این ترتیب هفتمین هزار‌ه‌ی عمرم رو با تحقق یافتن یکی از بزرگترین آرزوهام شروع کنم و این موضوع بتونه منو قانع کنه که عدد 7 خوش یمنه .! فکر می کنین این اتفاق بیفته و من قانع بشم ؟

ما تا اومدیم اینجا شروع به نوشتن بکنیم زد و این بلاگ اسکای مامانی بسته شد ولی من که از رو نمی رم که

سلام
این وبلاگ دوم منه و من از امروز اینجا هم مطلب می نویسم