ده -دوازدهمین سیگار عمرم رو هم کشیدم .     تا سیزدهمی چیزی نمونده .       تا سیزده هزارمی هم همینطور.

 

نمی دونم چند بار دیگه باید از کنار هم رد بشیم و 2-3 ثانیه تو چشمای هم نگاه کنیم و بعد از خجالت سرامون رو بندازیم پایین و راهمون رو بگیریم و بریم. چند بار دیگه مونده معلوم نیست . خیلی دلم می خواد  بدونم آیا تونستم حرفهامو از تو نگام بهت بفهمونم یا نه . نمی دونم . ای کاش تونسته باشم...دلم می خواد یه روز بیام درست جلوت وایسم و تمام حرفهامو چشم تو چشم  بهت بگم . فقط از این می ترسم که معنی نگاه های تورو بد فهمیده باشم.

عجب دنیایی !
یک ماه پیش پشت کنکوری بودم .
یک هفته پیش دانشجو .
دیروز دانشجوی انصرافی .
و الان دوباره پشت کنکوری .

فوتبال ۹۹

 

آخرین بار فکر کنم نزدیکهای کارنامه گرفتن سال سوم دبیرستان بود یعنی نقریبا 3 سال پیش شاید هم بیشتر شاید هم کمتر . امروز هم بعد از اونهمه مدت دوباره سه تایی با هم رفتیم (به قول بچه ها گفتنی ) سونی کلوپ (همون کلوپ پلی استیشن) . درست تو همون کلوپی که اونموقع ها می رفتیم همون کلوپی که نزدیک خونه‌ی ما بود . درست جلوی کوچه مون بود . .... زنگ تفریح که می شد با هزار دنگ و فنگ و  قربون صدقه «در» دار مدرسه رفتن،  از مدرسه می زدیم بیرون . یک راست می رفتیم کلوپ و سه تایی رو یه دستگاه فوتبال 99 بازی می کردیم . اون موقع 99 برای خودش کلی غول بود . ..... این سعید هم همش من و احمد رو می برد . اون از اول تا آخر می نشست و من احمد مدام جامون رو عوض می کردیم . خیلی حال می داد .

امروز هم رفتیم همونجا روی همون صندلی ها نشستیم . باز هم سه تایی بودیم و یه دستگاه با دو تا دسته بازی . اینبار اما 99 دیگه آخرین بازی به حساب نمی اومد ولی ما هم یا ایام کردیم همون قدیمی رو بازیدیم.  اینبار من بیشتر بردم . ولی زیاد حال نداد . اونموقع ها استرس از مدرسه جیم شدن هم به ماجرا اضافه می شد و کلی به حال ماجرا می افزود . اون موقع ها به شوخی می گفتیم الان داره پالیک (ناظممون) فانوس به دست دنبالمون می گرده و اسممون رو صدا می زنه .

اون موقع دبیرستانی بودیم یا به عبارت دیگه بچه مدرسه ای . ..... الان اما سعید دانشجوی سال دومه و من و احمد هم تازه شدیم جوجه دانشجو !!!!  ببین چه شود .......  این سعید هم کردستان دانشجو هست . با چیزایی که اون تعریف کرد ، من فقط امیدوارم سالم این یه سالو تموم کنم تا سال دیگه برم روی رشته‌ی اصلی خودم . امیدوارم سالم بمونم .

 خب عزیز من ، نکن اینکارو . چرا با خودت اینکارو می کنی ؟ هان ؟

آخه تو کجای دنیا دیدی آدم بیاد خودشو انگشت بکنه ؟ هان ؟  کدوم آدم عاقلی اینکارو  با خودش می کنه؟  تو خودت انگشت فرو می کنی .بعد اون پاره می شه . بعد می یای درستش کنی می زنی نصفشو به باد می دی . آخه چرا ؟ تو مگه از خودت خواهر و مادر نداشتی ؟

می یای انگشت توی دماغت  کنی بلکه از اون وضعیت اسفناک نفس کشیدن راحت بشی . می زنه انگشت از تو دماغت می یاد بیرون . مجموع سوراخ های دماغت می شه 3 تا . همه چیت سه بود یه سه دیگه هم بهت اضافه می شه . بعد با اون دماغ سوراخ می ری دکتر. دکتر هم نصف دماغت رو می بره . پوست اطرافش رو می کشه رو سوراخه ، تا سوراخه رو بپوشونه   شاید دماغت درست بشه .

بعد تو با کمال پررویی می گی بینی ام  انحراف داشت،  دادم عملش کردند ؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!! .

آخه هر کی ندونه من که می دونم که تو داشتی انگشت تو دماغت می کردی زدی دماغت رو سوراخ کردی . نکن اینکارو . دروغ چیز خیلی بدیه. اون حتی از مرغ خوردن هم بدتره . نکن اینکارو . دروغ نگو .......