وای از اون روزی که شروعش خیلی بد باشه.
خدا خودش به خیر بگذرونه

چقدر بده دو نفر باهم حرف بزن . هردوتاشون هم بخوان یکی چیز خفنی رو به هم دیگه بگن . اما هیچکدومشون روش نشه اون حرف خفنه رو به اون یکی بزنه و هی جفتشون از این موضوع حرص بخورن .... هی . چقدر بده

دلم یه جورایی قیقاجی می ره . به گمونم بازم گرفته است .
 باید می نوشتمش . نوشتم ولی خب چه فرق می کنه که تو وبلاگی بنویسم که ادیتورش asp باشه و سرورش بلاگ اسکای و یا ادیتورش وورد اکس پی  و سرورش هارد کامپیوتر خودم . چه فرقی می کنه؟

گاهی اوقات سر و کله زدن با بعضی از آدم خیلی بزرگ ها (پیرمرد ها) یه مقدار سخت می شه . مشکل کار اینجاست که اونا فکر می کنن همه چیزو می دونن و من این وسط یه چیزی تو مایه های یول بابا هستم . و البته فکر می کنن با یه بچه طرف هستن که می تونن راحت با کلامشون اونا رو گول بزنن و از زیر زبونشون حرف بکشن.
منم مجبورم برای اینکه به کسی برنخوره یه کم ادای آدمهای خنگ رو در بیارم

دیدم .... بالاخره دیدم ... بعد از اینهمه مدت که از سال جدید گذشته یعنی تقریبا ۵ ماه و نیم بالاخره یه ۹۰ دقیقه بازی فوتبال رو کامل دیدم . رکورد قبلیم یک نیمه بود . اما حالا شد ۹۰ دقیقه . نمی دونم چرا فوتبال خونم اومده بود پایین .
اه اه اه این داوره چقدر زهلن قت میش بود . وووی آدم حالش بد می شد .بوررررررره . دیگه بیچاره هر کاری از دسش بر می اومد برای بحرینیها کرد . کارتهای رنگاورنگ از خودش در می کرد . راه و بیراه تصمیمش رو عوض کرد . ولی دماغش + اونجاش بسوزه که ما بردیم .تا سوسک شود هر آنکه نتواند دید ..

دونده



خدا کنه من بین دونده های این مسابه نباشم

اونگه .... اونگه .   حال مونیتورم خراب بود دیروز بردیم دادیم نمایندگیش تعمیر کنن . گفت برین شنبه بیایین . اونگه من الان کامپیوترم حالش خوبه ولی با یه مونیتور دیگه داره کار می کنه . اونگه ...... همه چی رو بد نشون می ده .... ۱۰۲۴*۷۶۸ رو هم قبول نمی کنه و الان حالم گرفته است . اونگــــــــــــــــــــه

نمی دونم چیه . فکرم حسابی قاطی پاتیه . می خوام یه تصمیم هایی بگیرم ولی جالبه که نمی دونم چه تصمیمی .باز دوباره فکر کنم  باید یه کار عجیب غریب ازم سر بزنه .

خواستگاری

 یه جورایی دلم واسه خودم می سوزه ، فکر می کنه من بچه ام حالیم نمی شه ، اصلا ولش کن حال توضیح دادن ندارم .
من باید از طرف خودم به این دوستم تسلیت بگم ، نمی دونم شاید هم باید تبریک بگم ، به هر حال ، هیچ فرقی هم نمی کنه ، نه ؟ مهم چیه ؟؟؟؟؟ مهم پاک یادت نره است . نه ؟؟؟؟؟؟؟ بگذریم هی می خوام به اون طرفها کشیده نشم ، هی خودش منو می کشه می گه همه رو اینجا بنویس ولی نمی شه /
آقا تسلیت باشه ، نه ببخشید اون مال تبریک بود من تسلیت عرض می کنم انشاالله غم آخرت باشه ، الهی بار آخرت باشه که سوسک می شی ، خار می شی . تا توباشی دیگه پی این قضایا نری و مثل من بچه‌ی پلاس پلاس (مثبت مثبت) خوب خوب بشی .
رفته بودیم کافه نت خبر مرگمون ، ما اینطرف مشغول وبگردی بودیم و اون اونطرف مشغول چتگردی ، گرچه کمی هم ما به اون قضایا کشیده شدیم ، ولی حالا بماند .
این دوست ما عادت داره هر وقت می ره کافه نت از توی آدرس نصب یاهو مسنجر ها روی کامپیوترها ( که همیشه آی دی هایی که باز بشن یه پوشه اونجا با اسم همون آی دی  ذخیره می شه ) رو یکجا درو  کنه و تو لیستش اضافه  کنه البته همه رو نه ها فقط آی دی جمعیت اناس رو برمی داره .
ظاهرا این بار هم برداشته بود و طبق معمول به قول خودش یکی رو تور کرده بود . آی این دوستم رو استرس گرفته بود ، آی اینو استرس گرفته بود ...... باید می دیدیش ، اون طرف هم از قضا تو یه کافه نت دیگه بوده ، همونجایی که ما دوتا نیم ساعت پیش اونجا بودیم ، خلاصه کلی اون طرف مخ دوست مارو زد و هم گاهی این دوستم مخ اونرو زد که چی ؟ اون طرف همونجا وایسه ما بریم پیشش ، مثلا ببینمش .
آقا این فرصت نداد درست و حسابی کارهامو بکنم ، گفت پاشو بریم گفتم باشه ، خلاصه رفتیم که ببینیم ، آقا این دوستم مرد و زنده شد ، و هی به من می گفت خدا کنه هرچی باشه باشه ، فقط چاق نباشه ، خب چکارش می شه کرد شانسه دیگه ، رفتیم که ببینیم ، آقا تا دوستم اونو دید دو تا پا داشت دو تا پای دیگه هم قرض کرد گذاشت به چاک . من و موندم صاحب کافه نته ، موندم بگم ما برای چی دوباره اومدیم اونجا .... خلاصه
خداییش همه چی مسخره شده ، قبلاها یکی می خواست بره خواستگاری یه ایل و تبار آدم رو باید از این ور به اون ور می فرستادد کلی مراسم و کوفت و زهر مار می گرفتن و آخرش باز هیچی ، الان تو این دوره زمونه در عرض کمتر از 20 دقیقه می شه با طرف آشنا شد ، صحبتهای اولیه رو کرد ، قرار گذاشت و همدیگه رو دید .  عحب دوره و زمونه ای شده . عجیبه آقا بس عجیب ناکه .
آخی ..... الهی بمیرم ، حالا این دوستم عذاب وجدان گرفته ، می گه خداااااااااا آخه چرا با من اینکارو می کنی ، همش به فکر اون دختره اس ، نگرانه که دیبزل بشه (دپرس ) . یه بار دیگه هم همین بلا سرش اومده بود اونموقع البته این قدر اوضاع فجیع ناک نبود .
حالا من موندم بهش تبریک بگم یا تسلیت .
من بهش می گم ها : آقا جان دلت رو راضی کن ، اونم به هر حال جوونه ،آرزو داره ، تیپ و قیافه و پول و این حرفها مهم نیست . مهم تفاهمه که ظاهرا دارین . عقد کن بره پی کارش دیگه ... گوش نمی کنه که نمی کنه . حالا این طرف هم مثلا تو لیست انتظار نامزدهاش قرار می گیره . جالب اینه که یکی از نامزدهاش حدود 17 سال باهاش تفاوت سنی داره ، الان البته یه مقدار سنش کمه ولی خب اینا اصلا مهم نیست . نه ؟؟؟؟؟؟؟ مهم تفاهمه که دارن ، باهم می شن حسابی بازی می کنن . خب دیگه اون از زندگی چی می خواد من نمی دونم . برو عقد کن بره پی کارش دیگه . نه ؟؟؟؟؟
ولی من هنوزم دلم واسه خودم می سوزه ها .... و این دل سوزندن واسه خودم هیچ ربطی هم به این جریان  بالا نداره .

یه جورایی وقتی اینجا رو دیدم یاد بچگی هام افتادم ، یاد اون بعدازظهرهای جمعه که کلی انتظار می کشیدیم تا اون برنامه شروع بشه . وقتی هم می شد می رفتیم دیگ حلیم باقی مونده‌ی صبح جمعه رو که اضافه اومده بود برمی داشتیم و روی اجاق گرم می کردیم و درست وسط اون برنامه شروع می کردیم به خوردن . یادش به خیر . هم یا اون حس حلیم گرم کرده بعد از ظهر جمعه و هم حس تماشای اون برنامه .
اگه اینجا رو نمی دیدم ، همچین خاطره ای هم زنده نمی شد

سید

 من به این نتیجه رسیدم ها  که مردم ایران سرشون درد می کنه برای عزاداری ، انگار هر چه بیشتر عزاداری و گریه کنن ، حالشون بیشتر سر جا می یاد.
خبر مرگشون اگه اینقدر عزاداری که می کردن یه مقدار هم موقع جشنها شادی می کردن آدم غصه نمی خورد . خب چکار می شه کرد ما ایرانی هستیم و ذاتا ایرانی جماعت باید اینجوری باشه .
این برنامه‌ی« مهتاب» تلویزیون  که شبها پخش می شه ، فوران استعداد ، نوآوری ، طنز پردازی و ... کل مجموعه صدا و سیماست ، تا چند شب پیش که موردی نبود  ، ولی از وقتی نزیدک این عزاداری شد و این سید جواد لعنتی رو آوردن برنامه به گند کشیده شد . اصلا وجود این سید مسخره با اون هیبت و هیکل مزخرفش آدم رو به غمگنانه ترین لحظه ها سوق می ده ، حالا چه برسه که بخواد این یارو از غم و ... حرف بزنه و راه و بیراه بقل دستی هاشو سید صدا کنه .
الان من تو مغازه مون هستم و دارم برای خودم پشت درهای بسته موزیک گوش می دم و اینارو تایپ می کنم و گهگاهی بیرون رو نگاه می کنم که مردم سیاه پوش با علم های رنگاوارنگ هی این ور و اونور می رن . دلم می خواد برم از یکیشون بپرسم آقا شما واسه چی سیاه پوشیدی ؟
خیلی جالبه یکسری این ور می رن ، یکسری هم اونور می رن . چه شـــــــــــــود ........
حالا تازه یه کم بارون اومده بود داشتیم تو این هوا حال می کردیم ها ، همه چی رو به گند کشیدن . تورو خدا ول کنین .1400 سال پیش یکی مرد الان غصه می خورین که چرا مرد .؟؟؟؟؟؟ مگه خودتون به حال همه‌ی اونا غبطه نمی خوردین ؟ مگه نمی گین که کاشکی ما هم لیاقت داشتیم می رفتیم بهشت ؟؟؟؟؟// دیگه چی می خواین ؟ اونا که به آرزوشون رسیدن . اخه نمی شه که تا ابد زنده بمونن ؟؟؟؟؟؟؟ آخه چرا هیچکی نمی فهمه من چی می گم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
 بازم چرا چرا ؟
هوا مسموه و ماتم می یاره ،   واسه موندن دیگه جایی نداره
چرا چرا ؟ چرا چرا ؟
چرا ؟
آسمون رنگ گل لاله گرفته 
مهربونی ، ره صد ساله گرفته
جای شادی رو دیگه ناله گرفته
چرا ؟ چرا ؟ چرا ؟

خانوم حنای من ؟

خانوم حنا ...
ببین حالا که تو نیستی و من اینجا تنها موندم همه به من دعوا می کنن ...
اگه تو اینجا بودی لااقل با هم اتل متل بازی می کردیم . حالا من بدون تو چکار کنم هان .
دارم از تنهایی دق می کنم ...
خانوم حنا ... خانوم حنا
دلم برات تنگ شده ....

خانوم حنا

مرگ بر فیلترینگ

مرده شور هر چی فیلتر و فیلترینگو ببره .
آخه دیوانه ها چرا سایت فوتو . نت رو فیلتر کردین ؟ آخه این مگه چی چی داشت ؟
حالا من چجوری برای وبلاگم عکس پیدا کنم ؟ هان ؟
چجوری وقتی حوصله ام سر رفت برم عکساشو ببینم ؟
چرا یکی نیست جواب منو بده . چرا
چرا ؟

سبز

دارم کم کم باهاشون حال می کنم .
یعنی برای اولین بار اومدم اعتراف کنم که بالاخره این جماعت یه لباسی پوشیدن که من خوشم اومد . این لباس سبز این رنگی ها که چند وقتیه مد شده رو می گم . خیلی باحاله . من که با این رنگ کلی حال می کنم . دوست دارم بشینم ( یا راه برم ) مدتها نگاه کنم ولی حیف که نمی شه به این جماعت اناس زیاد نگاه کرد . به آدم تهمت می زنن می گن چشات هیزه . خب چکار کنم من ؟ لباس خوشرنگ می پوشین آدم دلش می خواد نگاه کنه دیگه . لباس خوشرنگ می پوشین آدم خوشش می یاد بعد نگاه هم که می کنیم می گین هیزی ؟ حالا اشکال نداره ایندفعه رو می بخشم .
 خداییش خیلی خیلی از این لباس نارنجی ها خوشرنگ تر و آرامش بخش تره . کاشکی همنجوری این روند انقلاب رنگ در لباس ها و مانتوها ادامه پیدا کنه . کلی فضای شهر شاد می شه .

آرنولد تقدیم می کند

  

یکی نیست به من بگه : بچه آبت نبود ، نونت نبود ؟ چایی و قلیونت نبود ؟ دیگه باشگاه بدنسازی رفتنت چی بود ،دیگه آخه پینوکیو هستی که باش ، شبیه شلنگی که باش ، دیگه چهار تا استخون که دیگه رشد نمی کنن و تبدیل به ماهیچه نمی شن که .

اه از کت و کول افتادم . تمام تنم درد می کنه ، حالا دو جلسه بیشتر نرفتم اینه . خدا خودش بخیر بگذرونه

آدم عملی



 یه جورایی خیلی سوزناکه ، شاید وحشتناکه ، اصلا شاید هم دهشتناکه ، شاید اصلا مشمئز کننده باشه . به هر صورت خیلی بده ، خیلی بد .
دیروز که رفتم کلاس و چون بخاطر مسافرت و کنکور وقت نشده بود تمرینم رو درست انجام بدم ، آقای ... گفت که من برات خاطره‌ی امتحان دادن خودمو تعریف می کنم ، تا یه تجربه ای برات بشه .
یه نیم ساعتی طول کشید ، خیلی گفت . گفت که اونم می خواسته تو دانشگاه همین رشته رو بخونه ، امتحان تئوری رو خیلی خوب داده و  وقتی موقع امتحان عملی که شده رفته تا امتحان بده . می گفت اونموقع گیتار کلاسیک امتحان نمی گرفتن ، فقط سازهای سنتی ایرانی (!) بود مثل سه تار و تار و سنتور و ....
نمی دونم چجوری بگم ، اخه چرا باید اینجوری باشه ؟ که هر کی پارتیش کلفت تره زود کاراش راه بیفته ، آخه کسی که از «چیز» چیزی سرش نمی شه چرا باید بره دانشگاه و آدمی مثل اون بمونه بیرونو و تو دانشگاه بهداشت بخونه .اونی که اونموقع اون «چیز» رو قورت می داد و خودش اون زمان تدریس می کرد نتونست بدون پارتی بازی تو مصاحبه عملی قبول بشه . حالا من چجوری باید بتونم معلوم نیست . نه پارتی دارم و نه پول هنگفت که بدم اونا کوفت کنن و برام مثلا چهار جلسه کلاس بذارن و بگن تو دیگه قبولی .
حالا چه بلاهایی قراره سر من بیاد خدا خودش رحم کنه ، با اون چیزایی که اون تعریف کرد ، من که بکل ناامید شدم ، فقط تنها راهی که ممکن بود به مشکل بر نخورم این بود که گفت شانس بیاری کسی که می خواد امتحان عملی بگیره ، آدم با انصافی باشه ، و اون وقت تو اگه تمرینهایی رو که انجام دادی درست براش انجام بدی ، اونموقع دیگه براش شرمندگی می مونه که تورو قبول نکنه .
امیدوارم اون آقایی (یا آقایانی)  - نمی دونم چرا خانم ها امتحان نمی گیرن – که قراره از من امتحان بگیرن ( البته بقول بعضیا انشاالله ) شرمندگی واسه شون نمونه و حدااقل پیش خودشون شرمنده نشن و بذارن  واقعا اونی که لایقشه ادامه تحصیل بده .
ستم عشق تو هرچند کشیدیم به جان               زآرزویت ننشستیم    خدا می داند 
آرزومند تو هستیم ،  خدا می داند
با غم عشق تو عهدی که ببستیم نخست         برهمانیم که بستیم     خدا می داند

خوابهای طلایی

حتما باید مثل دفعه‌ی پیش قصه‌ی حسین کرد شبستری براتون تعریف کنم تا یه چیزی رو گوش کنید ؟؟؟؟؟؟؟؟؟
حتما باید با روشهای عجیب و غریب تبلیغات یه چیزی بنویسم تا از فضولی بمیرین و وسوسه بشین گوش کنید ببینید چی چی هست .
خب مثل بچه‌ی آدم بگیرید دانلود کنید گوش کنید دیگه .
اسمش هست خوابهای طلایی .حالا چه ربطی به خواب و طلا و رویا داره من نمی دونم . یعنی به من مربوط نمی شد . تقصیر یکی از جوات های روی زمین بنام جواد معروفی یه . برید از اون بپرسید . اما فکر کنم یه کم همچینی نتونید.
خوابهای طلایی

بهار در بهار

اینهمه گفتیم آی آدما مارو به اورکات دعوت کنین ببنیم چی به چیه . کسی جواب مارو نداد تا اینکه تو همین تابستون بهار به داد ما رسید . دست این بهار درد نکنه حالا که خودش جاشو به تابستون داده اما نماینده اش رو فرستاده برای من .
مرسی هم از اون بهار هم از این بهار

کنکور ۲

 کنکور بخش دوم . مکان : همونجا ... تو همون شهر
 نمی دونم این دیگه چجور قانونی یه ؟؟؟؟ اونا می خوان از من امتحان کنکور بگیرن بعد اونوقت من باید پاشم برم تهران ، یعنی که چی اگه واقعا امتحان دادن من براتون مهمه خب یه پیک استخدام کنید سوالارو بندازین تو کوله پشتیش بگین بیاره به من بده تا من تو خونه بشینم براتون حل کنم دیگه ، اینجوری که نمی شه من پاشم برم . همین یکبارو فقط رفتم ها ، دیگه دفعه‌ی دیگه  ، سال دیگه (البته خدای نکرده) ، کنکور باشه من اونجا بیا نیستم ها ، حالا من گفتم .
چقدر بعضی آدم ها بیخودین ، یعنی نه ، همچین زیاد با خودی ان یعنی تقریبا خودخواهن یا یه همچین چیزی ،خب شست پات که تو چشت نمی ره مثل بچه‌ی آدم جواب سوالو آدمو بده دیگه ، یه آدرس خواستم ازت دیگه ، همش می شد دو سه تا کلمه و احیانا یکی دو تا جهت نشون دادن ، دهه ، یعنی که چی ؟ نکن اینکارو ، خوبیت نداره .
با همه‌ی بدی هایی که داره ولی بالاخره یه خوبی هایی هم داره ، بالاخره ام تری پلیر ،کول دیسکمو که می خواستم بگیرم گرفتم ، تو پاساژ علاالدین ، من آخرشم نفهمیدم اسم علاالدین چه تناسبی با اونجا داشت ، اگه کسی فهمید به منم بگه .
صبح الاطلوع از خواب بیدارم کردن بی رحمها ، گفتن پاشو برو کنکور بده ، بازم شد همون قصه‌ی قدیمی ، خب بابا سوالارو بیارین دم در خونه بهم بدین دیگه یعنی چی که من از این ور شهر پاشم برم اونور شهر امتحان بدم . گفتن برین سر کوچه وایسین (من و بقیه دست اندرکاران رو می گم) اونجا بپرین وسط خیابون جلوی یه ماشینو بگیرین برین سر جلسه ، بعد این مامان این جانب حس مادرانه اش گل می کنه می گه نه ، زنگ بزنین تاکسی تلفنی بیاد بچه ام رو ببره . آخه نیست بچه ام استرس داره ممکنه دق کنه ، همه جواب سوالها یادش بره ... منو می گفتن مثلا ، استرس اونم من ، هه حتما شوخی می کنی ، استرس دیگه چی چیه ؟
رفتیم تاکسی تلفنی بگریم چون گفتن دو تا سر همین کوچه هست ، رفتیم... ، آخه مگه اول صبح تاکسی گیر می یاد ، راننده تاکسی که خبر مرگش گرفته تو خونه اش خوابیده ... رفتیم یه جای دیگه (صدمتر اونورتر) اونجا یه راننده بود منتهی تو خواب ناز تشریف داشتن ، بدبخت عینهو این آدمهایی که اجلشون می رسه اومدن سراغشو از خواب بیدارش کردن ، هنوز چشاشو کامل باز نکرده بود که نشست پشت رل ، اول یه کم ترسیدم گفتم این که هنوز خوابه چجوری می خواد تو خیابونا برونه ، ولی به محض اینکه استارت زد و به محض پخش نوار کاستی که تو ضبطش بود کلی آروم شدم ، یه خواننده‌ی زن قدیمی بود ،  ترجیع بنده یکی از اهنگش اینجوری بود
... دو تا چشمام به دره  ، نکنه که خوابم ببره ، نکنه که خوابم ببره
خیلی قشنگ بود ، اینقدر اونلحظه آروم شدم همه چی یادم رفت فقط داشتم گوش می کردم و کیف می کردم ، حیف که دیگه نمی تونم گوش کنم ، کاشکی لااقل از راننده اش می پرسیدم خواننده اش کیه . کسی نمی دونه خواننده اش کیه ؟
دهه این کنکور عجب مسخره بود ، هر درسی منطقیش باید 25 تا سوال داشته باشه . بعد اونوقت از هر درسی 15 تا سوال می دن ، یعنی 10 تا سوال پر . یعنی سوالهای کلیدی کلا پر ، یعنی مباحثی که خیلی مهم بودن و سوالهاشون هم کلی نمره افزا پر ، ؟؟؟؟؟ امتحانی که قرار بود 4 ساعته تموم بشه 2 ساعته تموم شد ، بعد وقت کنکور تمام نشده به ما گفتن می تونین برین !؟ این دیگه چه قانونی یه ، همه می گن تا کنکور تمام نشده کسی حق پاشدن نداره ، بعد اینا برای خوشدون تصمیم می گیرن . ... قرار بود ساعت 12 یکی بیاد دنبالم ولی منه بیچاره ساعت 10.5 بیرون  دم در ،  تو کوچه بودم ..... شانس آوردم اون اطراف یه تلفن بود که زنگ بزنم بگم زودتر بیان دنبالم .
بابا من کنکور دادم ها .
ای آدم های دو رو ، ای آدم های متقلب ، ای فلان فلان شده ، ای ماددددددد..... بابا من کنکوری بودم ها
دهه کنکوری که بودم همه بهم می رسیدن ، آقا اینو بخور ، آقا اونو نخور ، ببین فلانی چی می خواد بهش بدین ، اونکارو نکن ، فلانی ناراحت می شه ، دهه ، تازه داشت خوش می گذشت ها .... کاشکی سالی یه 7-8 تا کنکور بود همیشه اطرافیان هوای آدمو می داشتن تا به آدم بد نگذره ، ولی اینا خیلی نامردن ، حالا که کنکورو دادم انگار که نه انگار  بابا یکی بیاد سر و دوشمو بماله . بابا من کنکور دادم مثلا ها ....

کنکور ۱

کنکور بخش اول . مکان : همینجا ... تو همین شهر 

اینو یک هفته پیش نوشته بودم اما فرصت نشد بذارمش اینجا
اوفیش بالاخره کنکور رو هم استاد کردم ، کلا سوسکی بیش نبود ولی خب گاهی اوقات روبرویی با سوسک هم می تونه وحشتناک  باشه . نه ؟

من علاوه بر اینکه نمی دانم چرا در قفس هیچکسی کرکس نیست . این را هم نمی دانم که سوالات این کنکور واقعا چجوری بود . سخت بود ، آسون بود یا چرند بود  من که از هر کی پرسیدم می گفت چرند بود ، ولی جالب اینجا بود که این واژه‌ی چرند بسته به نوع سوال امتحانی معنای متفاوتی ایجاد می کرد ، مثلا سوال ترسیم فنی چرند بود یعنی که خیلی آسون بود اما وقتی یکی می گه که سوال خلاقیت موسیقی چرند بود یعنی اینکه خیلی سخت بود ،من که خودم کنکور دادم نفهمیدم سخت بود یا نبود حالا وای به حال اونایی که ازم می پرسن چجوری کنکوری دادی .

میون این کنکور دادن ها یه چیزی خیلی می چسبه و اونم پلو کباب وسط کنکوره ،  آی می چسبه ، آی می چسبه ... می گن یه یارویی واسه اینکه وسط کنکور یه بیسکویت مجانی بخوره رفت کنکور داد . ( چی شد یخ کردی ؟ این مثلا جک بودها ، لطیفه بود ، محض مزاح عرض کردم ، خنده نداشت ؟!)

یه چیز جالب دیگه هم که امروز دیدم خوشحالی بر و بچ بود وقتی که رفقای چند سال پیش خودشون رو می دیدن . چنان بعضیا از خود بیخود می شدن ، مقادیر متنابهی ، آخ و اوی و زلف پریشانم آرزوست از خودشون در می کردن که باید می دیدین ، آخه یکی نیست بگه برادر من . اینجایی که نعره می زنی« فلانی کجا بودی دلم برات تنگ شده بود» مثلا وسط خیابونه ، اون دو طرف خیابون هم که قاعدتا باید پیاده رو باشه و رو پیاده رو هم ایضا قاعدتا آدم ، اون آدم های بیچاره چه گناهی کردن مجبورن صحنه های منافی عفت عمومی و مستهجن احوالپرسی شما ها را ببینن ، صحنه های مثل روبوسی اونم پنج بار نه سه بار ، تو سر و کله همدیگه زدن فریادهای تو عزیز دلمی و صحنه های بالای 18 سال اینچنینی .

نمی دونم من چرا رفقای قدیمم رو ندیدم ؟!

خیلی حرفه ها نــــــه ؟

نه نشد قبول کن که خیلی حرفه ، اونم خیلی خیلی حرف گنده ای ، آدم کنکور بده و بعد این همه سال که امتحان و کوفت و هزار چیز دیگه دادی و همیشه شماره های وسط بودی اینبار بیفتی نفر دوم ، خب حالا این هیچی .جالب اینجاست که آدم شماره‌ی کنکورش باشه : 013****  نمی دونم این سیزده چه علاقه ای به من داره منو ول نمی کنه .

نمی دونم حرفمو کسی باور می کنه یا نه ولی من اصلا اهل تقلب نبودم و نیستم ، از این شانس من هم همیشه بهترین جاها برای تقلب واسه من می افته و برای من بدون استفاده می مونه . پارسال کنکور سراسری که دادم دقیق دو طرفم دو تا خرخون حرفه ای نشسته بودن ، که اگه من قرار بود تقلب کنم الان برای خودم یه پا مهندس بودم ، .... چند روز پیش دوستم بهم گفت تو اگه امسال هم مثل پارسال برات موقعیت تقلب پیش بیاد تقلب نمی کنی ؟ می خواستم مثل همیشه که یکی ازم یه چیزی سوال می کنه بگم نمی دونم ولی خداییش وسوسه شدم گفتم بذار یه کمی فکر کنم .. بگذریم از اینکه فکر کردنم یه مقدار طول کشید و دوستم کلا بی خیال جواب سوالش شد .

امروز موقع کنکور ببه یه خرخون که همکلاسی قدیمم بود برخوردم ، قرار بود فردا ریاضی امتحان بده و اومده بود مثلا خودشو آماده کنه ، بهم دو تا پاک کن نشون داد (پاک کنش همچینی اندازه‌ی نصف یه نون بربری بود ) گفت ببین تو این یه کاغذ گذاشتم تو برام جواب سوالهای اختصاصی رو بنویس که تو واردتری و منم برات عمومی ها رو روی کاغذی که دقیقا مثل اونیکی تو اینکی پاک کن هست جواب می دم ، بعد 10 دقیقه آخر کنکور من میرم دستشویی تو هم بیا پاک کن ها رو با هم عوض می کنیم .

سر کنکور خیلی روش فکر کردم که همچین کاری رو بکنم یا نه  آخه مشکل اینجا بود که تو این زمینه بسیار تازه کار بودم و می دونستم که حتما اگه یه کاری بکنم لو می رم و هم دلم می خواست کسی که لایق داشنجو بودنه اونم تو رون رشته‌ی خاص بره دانشگاه هم از طرف خودم و هم از طرف اون . بالاخره مثل دفعات پیش که همچین اتفاقایی برام می افتاد اینکارو نکردم ، ولی اون نموند که من پاک کنش رو بهش پس بدم ، و الان پاک کنش پیش منه ،فکر کنم بازم از نظر یه کی دیگه هم ترسو و سوسول و بدردنخور و ..... حساب شدم .

هـــــی چی می شه کرد من اصلا برای تقلب آفریده نشدم یعنی استعدادشو ندارم ، خیلی هم در این زمینه کند ذهنم ، چکار کنم دست خودم که نیست ، بالاخونه ام بیش از این گنجایش نداره .

نون و پنیر و سبزی      /      تو بیش از این می ارزی

دهه آنه

دهه
من فقط یک هفته نبودم ها
یه هفته تو این اتاق نبودم همه چی به هم ریخت یعنی که چی ؟
سیم ۵ گیتارم پرید رفت پی کارش نصف پوسترهای تو اتاقم شل شدن و در حال تعظیمن . همه جا یه وجب خاک نشسته (یعنی اینکه قبلا ننشسته بود ؟) .
دهه این چه وضعیه
بعدشم اینکه الان خسته ام دو تا کنکور دادم یکی از یکیش عجیب تر کلی چیز واسه نوشتن دارم که باید بنویسم تا یادم نره .
حالا لالا

کنکور

آگه دنبال ربط این عکس با اون متنی باید بگم ول معطلی

 کنکور ، این غول بی شاخ و دم با تمام دلواپسی هایی که براش می شد بالاخره اومد .خواهشا اگه دعام نمی کنید لااقل نفرینم هم نکنید .

آدم وقتی برای فرید زلاند ایمیل بفرسته و بعد اونهم جوابشو  بده  . اونوقت معنیش چی می شه ؟

مال تو ارزونی تو

این قسمت سمت راست عکسو نبینید

 یه روزی مهربون بودی
برام یه همزبون بودی
امید زندگانیم
چرا تو بی نشون بودی ؟ 

 می خوام تورو پیدا کنم
ببنیم و رها کنم
تورو با بی وفاییهات
پیش همه رسوا کنم 

یه روزی پیدات می کنم

بدون شرح

بدون شرح

چه شود

چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی

یاهو . ارکات

آقا مبارک باشه
انشاالله به پای هم پیر شیم .
الهی هزار سال من زنده باشم اونم حالو موند موند نموند هم موردی نداره هر جور میل خودشه .
آقا دوباره مبارک باشه
خانوم یکباره مبارک باشه
حالا خانوم دوباره مبارک باشه
به سلامتی ما هم دیگه آره دیگه .
اینجوری هم که همیشه  نمی شه غصه خورد
گاهی شانس اینجوری در خونه‌ی آدمها رو می زنه .
گاهی دو تا هوو با هم کل می ندازن اینوسط یه چیزی گیر ما می یاد .
تا باشه از این چشم و هم چشمی ها و کل انداختن ها
به سلامتی یاهو هم شد ۱۰۰ مگا بایت . کلی خوشبحالمان شد. کل کل این  دوتا هوو (یاهو . جی میل) این وسط کلی به حال ما ژیگول انداخت .
سلام علیکم
شنیدین که می گن سلام گرگ بی طمع نیست ؟
خب دیگه . ها ؟ یعنی چی ؟
آها یعنی که من می خوام تو سایت ارکات عضو بشم ولی نمی شه یعنی یکی باید برام یه ایمیل بزنه و منو دعوت کنه و من کسی رو نمی شناسم . خب دیگه گفتم .... الان شما به عنوان یک آدم متمدن امروزی باید چکار کنید .؟؟
آفرین باید به آدرس ایمیل من یه میل فدایت شوم بزنید و منو دعوت کنید تا شاید قبول کنم و به اونا افتخار بدم .
یادتون نره ها ....
ای میل من 
منتظرم ها ....

اعجوبه‌ی تاریخ

یه عکس بی ربط
 هشتمین ،عجیب ترین و غریب ترین ، اعجوبه‌ی نرم افزاری تاریخ پیدا شد :
این فایل فلش کم حجم رو دانلود کنید و طبق دستوراتش پیش برید .
دانلود کنید . فوق العاده جالبه .
حتما شگفت زده می شید ، من خودم اول نزدیک بود شاخ در بیارم بعد یه کم فکر کردم ، فهمیدم کلک کار کجاست ، شما هم ببینید ، فکر کنید ، و کلک کارو پیدا کنید . خیلی بامزه است . اگه سخت بود به خودم بگید بهتون می گم .
در ضمن من اینو از جایی کش نرفتم ، و قبل از این تو هیچ وبلاگی یه همچین چیزی ندیدم ، و گرنه ادرسشو می نوشتم .

قابل توجه بعضیا :
 اون بعضیا می تونن جواب نظرشون رو زیر نظر خودشون بخونن .

ریــــــــــــش

 دیدم من مدتهاست به کسی گیر ندادم ، خوبیت نداره ، ممکنه  دردی ، مرضی چیزی بگیرم ، واسه همین گفتم یه بنده خدایی رو پیدا کنم بهش یه گیری بدم که خستگی از تنم همچینی در بره .
نشستم فکر کردم به کی گیر بدم ، به کی گیر ندم که یهو چشمم خورد به کتاب بینش اسلامی، یاد دبیر اونموقع دبیرستانمون افتادم . اسمش آقای ایمانی بود  ، اصلا ها ایمان از قیافه اش چکه می کرد ، یه چی می گم یه چی می شنوی باید می دیدیش ...
اون موقع اونجناب عادت داشتند مارو با نصایح خودشون رنگ آمیزی کنن ، راه و بیراه مارو نصیحت می کردند و به غیر از بالابردن درجه‌ی غیرت مردانگی در وجود ما مبنی بر اینکه مبادا بذاریم خواهرمون از خونه بیرون بره  و بدتر از اون خدای نکرده  پستی و بلندی ای چیزیش دیده بشه  گاهی هم ما رو به بالابردن نشانه های مردانگی در ظاهرمون دعوت می کردند .در همین راستا  یکی از مهمترین اصولی که ما رو به رعایتش تشویق می کردند ، گذاشتن مقادیر متنابهی مو و گاها پشم ، بنام «ریش» بر روی صورت بود . دلیلی هم که برای این مورد ذکر می کردند این بود :
می گفت «من چند وقت پیش شنیدم که یه دختری پیرهن و شلوار پوشیده بوده و یه کلاه هم گذاشته سرشو با یه پسر دیگه ، عین دو تا پسری که با هم دوست هستن ، داشتن تو خیابون قدم می زدند . و این آقا از اون جهت نگران بودند که هیچ کدوم از اونها جانوری بنام ریش روی صورتشون نبود که بشه جنسیتشون رو تشخیص داد و بعدش درست و حسابی حالشون رو گرفت» . واسه همین همیشه به ما می گفتند که حتما یه ریشی ، ته ریشی ، چیزی رو صورتتون باقی بذارید و البته حتما باید به صورت کامل باشه ،ریش پرفسوری و ... اینا معصیت داره  . اگه  ریشه باید حتما کامل باشه که مردم بتونن شما پسرها رو از دخترها تشخیص بدند .
حیف که اون موقع عقلم نمی رسید بهش یه جواب درست و حسابی بدم و الا الان که می دونم چجوری باید سوسکش کنم .حیف.