یه روز با یکسری آدم که نمی دونستم چه شکلی ان و کجان  حرف زدم و چت کردم. اما حالا باید یا کسایی بچتم که می دونم چه شکلی ان و کجان . ولی متاسفانه دیگه از نزدیک نمی تونم ببینمشون . (می دونم که کسی نفهمید چی شد ولی اشکال نداره همین که خودم یادم بمونه بسه)

من از ایلام برگشتم . اگه بخوام ایلام رو در یک جمله تعریف کنم و رک رو روراست راستش رو بگم . باید بگم :


شهر مزخرفی یه.
حالا به موقعش همه شو تعریف می کنم . ولی راستش اینه که اگه بخاطر دانشجوهای دانشگاهش نبود من دیگه ایلام برگرد نبودم .

 می گن : حسین رضا زاده تو مسابقات المپیک می ره پشت وزنه‌ی 1000 کیلویی ( 1 تنی ) و طبق عادت همیشه می گه یا ابالفضل ، یهو حضرت ابالفضل با موبایل رضا زاده تماس می گیره می گه ،« حسین جون این دفعه رو رو من حساب نکن» .

بالاخره ماهم رفتنی شدیم ....
دارم بار و بندیلم رو می بندم که برم . به جایی می رم که نمی دونم کجاست و چجوریه و چجور آب و هوا داره. خدا خودش به خیر بگذرونه .
فقط می دونم دارم میرم ایلام . کسی ایلامی نیست ؟؟؟؟؟
حالا وقتش رسیده که از خیلی چیزایی که  بهشون سالها عادت کردم دل بکنم. سخته . ولی باید انجام بدم. باید . یکی از ضروریات زندگیه .
امیدوارم راحت بتونم انجامش بدم. ...
همه چیزش قابل انجامه ... الی دل کندن از کامپیوتر . منی که روزی ۱۳ ساعت باهاش کار می کنم چجوری باید ازش دل بکنم ؟؟؟؟؟؟
امیدوارم لااقل از پس اینیکی بر بیام . فقط امیدوارم . اصلا و اصلا مطمئن نیستم .

این خوشتیپی هم داره کم کم برای من دردسر می شه


این سایت آنا بدگله که به ما حال نداد ببینیم قبول شدیم یا نه . رفتم روزنامه گرفتم . اونم باهزار بدبختی . خیلی قاراش میش بود اوضاع . دائم صدای جیغ دخترها می اومد . وضعیت اسفناک بود . یه جورایی همه انگار باهم فامیل بودند . ......
منم قبول شدم ........ چی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟    باستان شناسی .
با اون چیزی که خودم می خواستم یه جورای خیلی زیادی تفاوت داره
حالا نمی دونم بایست برم یا نه ....
 یه کی نیست با من مشورت بکنه ؟؟؟؟؟؟
چه کسی بود صدا زد میلاد ...؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!

وای از اون روزی که شروعش خیلی بد باشه.
خدا خودش به خیر بگذرونه