دیشب به یاد :زنده به گور: هدایت انواع و اقسام بلاهایی که می تونستم رو سر خودم آوردم . از اون کارهای بدی که نمی شه تعریف کرد . بعدش هم از اونجایی که عاری از هر گونه گناهی بودم به اتفاق دوستم رفتیم مسجد . تا حالا شب قدر نرفته بودم ... یه مقدار قیافه من و دوستم اونجا تابلو بود ....
من تازگی ها دارم می فهمم که رسما یه تخته ام کمه ...

چند روز بعد :
اینکه چند روز بعد از اون شب چه اتفاقی افتاد و .... به هیچ کس ربطی نداره ...
 از این جا پاک شده . دنبالش نگرد.
نظرات 2 + ارسال نظر
هفت کوتوله جمعه 15 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 12:47 ب.ظ http://radikal49.persianblog.com

ا؟..........تازه داری مفهمی؟.................

مهش...... شنبه 15 مرداد‌ماه سال 1384 ساعت 04:26 ب.ظ

سلام
این چرت و پرتا چیه؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد