بالاخره ماهم رفتنی شدیم ....
دارم بار و بندیلم رو می بندم که برم . به جایی می رم که نمی دونم کجاست و چجوریه و چجور آب و هوا داره. خدا خودش به خیر بگذرونه .
فقط می دونم دارم میرم ایلام . کسی ایلامی نیست ؟؟؟؟؟
حالا وقتش رسیده که از خیلی چیزایی که بهشون سالها عادت کردم دل بکنم. سخته . ولی باید انجام بدم. باید . یکی از ضروریات زندگیه .
امیدوارم راحت بتونم انجامش بدم. ...
همه چیزش قابل انجامه ... الی دل کندن از کامپیوتر . منی که روزی ۱۳ ساعت باهاش کار می کنم چجوری باید ازش دل بکنم ؟؟؟؟؟؟
امیدوارم لااقل از پس اینیکی بر بیام . فقط امیدوارم . اصلا و اصلا مطمئن نیستم .
این خوشتیپی هم داره کم کم برای من دردسر می شه

