خواستگاری

 یه جورایی دلم واسه خودم می سوزه ، فکر می کنه من بچه ام حالیم نمی شه ، اصلا ولش کن حال توضیح دادن ندارم .
من باید از طرف خودم به این دوستم تسلیت بگم ، نمی دونم شاید هم باید تبریک بگم ، به هر حال ، هیچ فرقی هم نمی کنه ، نه ؟ مهم چیه ؟؟؟؟؟ مهم پاک یادت نره است . نه ؟؟؟؟؟؟؟ بگذریم هی می خوام به اون طرفها کشیده نشم ، هی خودش منو می کشه می گه همه رو اینجا بنویس ولی نمی شه /
آقا تسلیت باشه ، نه ببخشید اون مال تبریک بود من تسلیت عرض می کنم انشاالله غم آخرت باشه ، الهی بار آخرت باشه که سوسک می شی ، خار می شی . تا توباشی دیگه پی این قضایا نری و مثل من بچه‌ی پلاس پلاس (مثبت مثبت) خوب خوب بشی .
رفته بودیم کافه نت خبر مرگمون ، ما اینطرف مشغول وبگردی بودیم و اون اونطرف مشغول چتگردی ، گرچه کمی هم ما به اون قضایا کشیده شدیم ، ولی حالا بماند .
این دوست ما عادت داره هر وقت می ره کافه نت از توی آدرس نصب یاهو مسنجر ها روی کامپیوترها ( که همیشه آی دی هایی که باز بشن یه پوشه اونجا با اسم همون آی دی  ذخیره می شه ) رو یکجا درو  کنه و تو لیستش اضافه  کنه البته همه رو نه ها فقط آی دی جمعیت اناس رو برمی داره .
ظاهرا این بار هم برداشته بود و طبق معمول به قول خودش یکی رو تور کرده بود . آی این دوستم رو استرس گرفته بود ، آی اینو استرس گرفته بود ...... باید می دیدیش ، اون طرف هم از قضا تو یه کافه نت دیگه بوده ، همونجایی که ما دوتا نیم ساعت پیش اونجا بودیم ، خلاصه کلی اون طرف مخ دوست مارو زد و هم گاهی این دوستم مخ اونرو زد که چی ؟ اون طرف همونجا وایسه ما بریم پیشش ، مثلا ببینمش .
آقا این فرصت نداد درست و حسابی کارهامو بکنم ، گفت پاشو بریم گفتم باشه ، خلاصه رفتیم که ببینیم ، آقا این دوستم مرد و زنده شد ، و هی به من می گفت خدا کنه هرچی باشه باشه ، فقط چاق نباشه ، خب چکارش می شه کرد شانسه دیگه ، رفتیم که ببینیم ، آقا تا دوستم اونو دید دو تا پا داشت دو تا پای دیگه هم قرض کرد گذاشت به چاک . من و موندم صاحب کافه نته ، موندم بگم ما برای چی دوباره اومدیم اونجا .... خلاصه
خداییش همه چی مسخره شده ، قبلاها یکی می خواست بره خواستگاری یه ایل و تبار آدم رو باید از این ور به اون ور می فرستادد کلی مراسم و کوفت و زهر مار می گرفتن و آخرش باز هیچی ، الان تو این دوره زمونه در عرض کمتر از 20 دقیقه می شه با طرف آشنا شد ، صحبتهای اولیه رو کرد ، قرار گذاشت و همدیگه رو دید .  عحب دوره و زمونه ای شده . عجیبه آقا بس عجیب ناکه .
آخی ..... الهی بمیرم ، حالا این دوستم عذاب وجدان گرفته ، می گه خداااااااااا آخه چرا با من اینکارو می کنی ، همش به فکر اون دختره اس ، نگرانه که دیبزل بشه (دپرس ) . یه بار دیگه هم همین بلا سرش اومده بود اونموقع البته این قدر اوضاع فجیع ناک نبود .
حالا من موندم بهش تبریک بگم یا تسلیت .
من بهش می گم ها : آقا جان دلت رو راضی کن ، اونم به هر حال جوونه ،آرزو داره ، تیپ و قیافه و پول و این حرفها مهم نیست . مهم تفاهمه که ظاهرا دارین . عقد کن بره پی کارش دیگه ... گوش نمی کنه که نمی کنه . حالا این طرف هم مثلا تو لیست انتظار نامزدهاش قرار می گیره . جالب اینه که یکی از نامزدهاش حدود 17 سال باهاش تفاوت سنی داره ، الان البته یه مقدار سنش کمه ولی خب اینا اصلا مهم نیست . نه ؟؟؟؟؟؟؟ مهم تفاهمه که دارن ، باهم می شن حسابی بازی می کنن . خب دیگه اون از زندگی چی می خواد من نمی دونم . برو عقد کن بره پی کارش دیگه . نه ؟؟؟؟؟
ولی من هنوزم دلم واسه خودم می سوزه ها .... و این دل سوزندن واسه خودم هیچ ربطی هم به این جریان  بالا نداره .

نظرات 1 + ارسال نظر
لیلا دوشنبه 5 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 08:39 ق.ظ http://leylaa.com

مرسی از لینک دوست خوبم . حتی اون تفاهمه هم دیگه مهم نیست بگو عقدش کنه قالشو بکنه !

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد